کابل، افغانستان؛ سپتامبر ۲۰۲۵ — در دل کوههای خشن و درههای پر از راز افغانستان، جایی که بادهای تاریخ همیشه ساختارهای قدرت را به چالش کشیده، رژیم طالبان، این هیولای سرکوبگر ساختهشده از ایدئولوژیهای خشک و اسلحههای خارجی، در حال ذوب شدن در آتش درونی خودش است. این نه یک بحران ساده، بلکه نشانهای عمیق از شکست هرگونه سلطه متمرکز است؛ جایی که رهبران خودخوانده، با تمام وعدههایشان برای ایجاد امارت اسلامی، حالا در دام شکافهای قومی، جناحی و خارجی گیر افتادهاند. حملات اخیر داعش_خراسان، این نیروی پراکنده اما بیرحم که با بمبگذاریهای هدفمند در شهرها و روستاها، از جمله انفجارهای سپتامبر در کابل و هرات، بیش از ۲۰۰ کشته برجای گذاشته، دلایلی مهم برای این فروپاشی است. پهپادهای آمریکایی، که ظاهراً در پاسخ به این حملات حریم هوایی شمال را اشغال کردهاند نه تنها طالبان را وادار به پنهانکاری میکنند، بلکه یادآوری میکنند که مداخلههای خارجی، از واشنگتن تا مسکو و تهران فقط چرخه خشونت را طولانیتر میکنند، بدون اینکه به مردم عادی که قربانی اصلی هستند، کمکی برسانند. در این هرجومرج، فرصتی طلایی برای مقاومتهای محلی و افقی شکل میگیرد: جایی که جوامع بدون وابستگی به دولتها یا جنگسالاران، خودشان شبکههای حمایتی میسازند، از صفحات شمال تا مرزهای پاکستان، و سرنوشتشان را بدون سلسلهمراتب تحمیلشده رقم میزنند (اگر بزنند!).
دو روز پیش (۲۶ و ۲۷ سپتامبر)، در کابل، نشستی اضطراری و محرمانه برگزار شد؛ نشستی که قرار بود رهبری جدید طالبان را با محوریت سراجالدین حقانی و شبکهاش علنی کند. اما درگیریهای شمال، از جمله عقبنشینی آشفته از پنجشیر ــجایی که طالبان راههای فرار سربازان خودش را بسته و حتی آنها را به اتهام خیانت اعدام میکندــ و اشغال حریم هوایی توسط پهپادهای آمریکایی، همه چیز را به تعویق انداخت. این تأخیر، نه استراتژیک، بلکه از ترس افشای شکافهای عمیق است؛ جناح کابلی (حقانی) که با شبکههای مالی خلیج و القاعده پیوند خورده، در برابر جناح سنتی کندهاری آخوندزاده ایستاده و تهدیدهای اخیر علیه سفارت روسیه، پس از بهرسمیتشناختن طالبان توسط مسکو در ژوئیه ۲۰۲۵، این دوگانگی را به اوج رسانده. گزارشهای سازمان ملل از اعدامهای داخلی بیش از ۵۰ سرباز فراری در پنجشیر حکایت دارد؛ اقداماتی وحشیانه که نه تنها خشم محلی را برمیانگیزد، بلکه نشان میدهد چگونه قدرت متمرکز، اجتنابناپذیرانه به پاکسازیهای توتالیتر میانجامد.
در قندهار، پایگاه سنتی طالبان، تونلهای عظیم زیرزمینی در حال حفر است؛ تونلهایی که نه برای دفاع مردمی بلکه برای پنهانکاری رهبران فراری در برابر قیامهای احتمالی طراحی شدهاند، مشابه شبکههای دوران شوروی که حالا روسیه از آنها برای نفوذ استفاده میکند. همزمان، در صفحات شمال، جریانات جدیدی در حال جوشیدن است؛ درگیریهای مرزی با پاکستان ــجایی که طالبان پاکستانی به شمال سرریز کردهــ جبهۀ مقاومت ملی و جبهۀ آزادی افغانستان را فعالتر کرده (یک نوع برنامهریزی شبکهای که در مقالات بعدی توضیحاتی داده خواهد شد).
به گفتۀ منابع و روابط داخلی با طالبان و بیرونی با نظامیان اسبق (در اروپا و آمریکا)، گروه ۰۱ ارتش ملی، بازماندههای رژیم پیشین، در حال بسیج برای بازپسگیری بگرام است؛ پایگاه استراتژیکی که نماد خیانتهای تاریخی است. بگرام، هاب نظامی آمریکا تا ۲۰۲۱، یکی از تعهدات کلیدی طالبان در مذاکرات دوحه از ۲۰۱۷ بود؛ گفتگوهای پنهان که از ژوئیه ۲۰۱۸ در قطر آغاز شد، بدون حضور واقعی دولت قبلی افغانستان و با ضمیمههای محرمانهای که خروج نیروها را در ازای وعدههای ضدتروریستی (مانند عدم پناه به القاعده؛/ مثلاً!) مبادله میکرد. توافق نهایی فوریه ۲۰۲۰ که توسط زلمی خلیلزاد و ملا عبدالغنی برادر امضا شد، خروج کامل آمریکا تا مه ۲۰۲۱ را وعده داد اما طالبان آن را نقض کرد، حالا ترامپ تهدید به چیزهای بد میکند و پهپادها دوباره آسمان را میگیرند. این مذاکرات که بیش از ۹ دور طول کشید و شامل تبادل ۵۰۰۰ زندانی بود، بدون دخالت مردم پیش رفت: یک بازی نخبگان که دولت غنی را به حاشیه راند و زمینه سقوط کابل را فراهم کرد. اسناد لو رفته وزارت خارجه آمریکا نشان میدهد که این گفتگوها، با فشار آمریکا برای پایان سریع جنگ، حقوق زنان و اقلیتها را قربانی کرد، و حالا بگرام به نقطهای تبدیل شده که هرگونه سلطه خارجی یا محلی را به چالش میکشد.
سراجالدین حقانی با شبکهاش که از ۱۹۹۵ نیمهمستقل عمل میکند حالا نیروی کلیدی است؛ طرفدارانش از جمله یحیی و عزیز حقانی (که اخیراً از لیست تحریمهای آمریکا خارج شدند) با القاعده، طالبان پاکستانی و مالیاتگیران عرب (و قاچاق مواد مخدر) همکاری دارند.
این جناح که بر کابل مسلط است، با آخوندزاده بر سر منابع و قدرت جدال دارد؛ جدالی که کرزی، رئیسجمهور سابق، سعی در واسطهگری آن دارد. کرزی با دیدارهای اخیرش با مقامات ایرانی و کمک به نرم کردن دیدگاه روسیه نقش پلزنی بازی میکند؛ او از آموزش زنان دفاع میکند و با طالبان تعامل دارد، اما این اقدامات بیشتر تعادل قدرت را حفظ میکند تا تغییر واقعی بیاورد؛ چهرهای قدیمی در چرخهای از سیستمهای سرکوبگر که همیشه مردم را نادیده میگیرد (در مورد وی به مدارک و اخبار جدیدی دست پیدا کردهایم که در گزارشهای بعدی مفصل روی آن توضیح داده خواهد شد).
در این میان نقش روسیه و ایران ــاین قدرتهای همسایه که با وعدههای اقتصادی و امنیتی وارد بازی شدهاند (نه تنها این دو مورد؛ بلکه معاملاتی که با حقانی صورت گرفته، از جمله تقویت فروش و قاچاق مواد مخدر، گرفتن تجهیزات نظامی و…) ــتنها پیچیدگیها را بیشتر میکند، بدون اینکه ریشههای هرجومرج را حل کنند. روسیه که در ژوئیه ۲۰۲۵ اولین کشوری شد که طالبان را به رسمیت شناخت (پس از حذف از لیست تروریستی در آوریل و معاملات پنهانی)، حالا متحد عینی در مبارزه با داعش خراسان میبیند؛ پوتین طالبان را متحد ضدتروریسم خوانده و برخی از چهرههای نظامی آن وعده تسلیحات تخصصی دادهاند. این دوستی فقط طالبان را مسلحتر میکند، بدون اینکه به آزادیهای محلی کمکی برساند، و قصد آنان نیز چیزهای دیگریست که میتوان به ذخایر اورانیوم و لیتیوم در هلمند اشاره کرد و زمینهای کشت گیاه افدرا (در گزارشات قبلی توضیحاتی داده شده).
در کابل، ترورهای شبانه و کشتنهای هدفمند توسط داعش یا جناحهای رقیب، با بیش از ۳۰ مورد در سپتامبر (از جمله مقامات سابق دولتی و غیرنظامیان هزاره)، جوّ ترس را غلیظتر کرده است. گزارشهای عفو بینالملل از پاکسازیهای شبانه حکایت دارد، که باید مردم برای دفاع از خود به فکر شبکههای مقاومت محلی باشند: بدون رهبران، بدون دولت، فقط جوامع خودسازمانیافته که از همسایگی تا مرزها، حمایت میکنند (هرچند که این ترورها برای فعلاً ــو یا بهتر است بگویم بیشترشانــ در جدال بین گروههای داخلی طالبان است).
این تحولات نشان میدهد که رژیمهای سرکوبگر با تمام اسلحههایشان نمیتوانند در برابر اراده جمعی دوام بیاورند (اگر جغرافیای افغانستان به سمت یک اتحاد و ارادهی جمعی برود!). فشارهای خارجی از آمریکا و روسیه، و شکافهای داخلی، فرصتی برای جنبشهای افقی مردمی فراهم میکند؛ جایی که مردم خود، بدون مرز و سلسلهمراتب، سرنوشتشان را بسازند.
البته؛ داستان تغییراتی کرده است، از جمله فرمان دستگیری حقانی و اتفاقاتی که معلوم نیست در این چندین ساعت چه بوده و چه خواهد شد. اینطوری که پیش رفته، احتمالاً اگر تا روز پنجشنبه نتها وصل نشود و راه ارتباطی پیدا نشود، اتفاقاتی در خفا و پنهانی صورت خواهد گرفت که شاید بعدها از آن آگاهی پیدا کنیم. تنها راه ارتباطی فعلی از طریق استارلینک است؛ در غیر این صورت ناممکن است تا چندین روز به اخبار موثقی دست پیدا کنیم.
آخرین اخبار قبل از قطعشدن کامل اینترنت چنین است: حقانی به خوست فرستاده شده بود و از یک طرف دو نوع روایت وجود دارد. یکی اینکه به دستور هبتالله در چهار وزارت تغییرات ایجاد شده و حقانی بهعنوان والی ولایت خوست اعلام شده و به این دلیل رفته است. روایت دوم نسبتاً موثق است که فرار سراجالدین حقانی به ولایت خوست است که در پی این موضوع، گروه یرموک ۶۰ که به نام قطعه سرخ بدری هم یاد میشوند برای دستگیری او و انتقالش به قندهار به ولایت خوست فراخوانده شدند. قطعی نت هم برای یک سرکوب بزرگ داخلی و همچنان جلوگیری از یک کودتا بر علیه حکومت قندهار میباشد و جلوگیری از اخباری که صفحات شمال به بیرون درز پیدا میکرد. بیش از این خبر مهمی به دست نرسیده و ارتباط کاملاً با افغانستان قطع شده است.
زانیار
