آنارشی پساچپ

عبور از چپ‌گرایی

Post-left Anarchy

آنارشی پساچپ
عبور از چپ‌گرایی
نوشته: جیسون مک‌کوئین

منبع:
https://theanarchistlibrary.org/library/jason-mcquinn-post-left-anarchy-leaving-the-left-behind

نسخه پی‌دی‌اف این نوشته را در این لینک دریافت کنید.

#####


نقدهای آنارشیستی به چپ‌گرایی دارای تاریخی تقریبا به قدمت خود اصطلاح «چپ»، از زمانی که معنای سیاسی داشته است، می‌باشد. جنبش اولیه‌ی آنارشیستی از بطن مبارزات کثیری برخاست که جنبشهای سوسیالیستی دیگر (که بخش بزرگی از چپ سیاسی را تشکیل داد) نیز از همان‌ها سربرآوردند. اما در نهایت، این جنبش خود را از تمام آنها متمایز نمود. جنبش آنارشیستی و سایر جنبش‌های سوسیالیستی در آغاز محصول خیزش‌های اجتماعی‌ای بودند که منجر به ظهور عصر انقلاب‌ها شد، عصری که با انقلاب انگلستان، آمریکا، و فرانسه آغاز شد. این زمان دوره‌ی تاریخی بود که در آن سرمایه‌داریِ اولیه از راههای مختلفی – مثل انحصار اراضی عمومی به هدف نابودی خودکفایی اجتماعی، صنعتی‌سازی  تولید با نظام کارخانه‌ای مبتنی بر تکنیک‌های علمی، و گسترش شدید اقتصاد بازار کالا در سراسر جهان – در حال توسعه بود. اما اندیشه‌ی آنارشیستی همواره دارای معانی ژرف‌تر، رادیکال‌تر، و همه‌جانبه‌تری از صرفاً نقد سوسیالیستی به استثمار نیروی کارِ تحت نظام سرمایه‌داری بوده است. دلیل این امر در این است که اندیشه‌ی آنارشیستی از، هردو، خیزش‌های اجتماعی عصر انقلاب‌ها و تخیل انتقادی افرادی که در پی نابودی تمام اشکال سلطه و بیگانگی اجتماعی بودند، سرچشمه می‌گیرد.

اندیشه‌ی آنارشیستی دارای بنیاد فردگرایانه‌ی ماندگاریست که نقدهای اجتماعی‌اش بر همین بنیاد استوارند، طوری که همیشه و در همه جا اعلام میکند که تنها افراد آزاد میتوانند جامعه‌ای آزاد و عاری از بیگانگی ایجاد کنند. این بنیاد فردگرایانه دربرگیرنده‌ی اندیشه‌ی دیگری نیز هست که درست به همین اندازه مهم است، اندیشه‌ای مبنی بر اینکه استثمار یا ستم بر هر فردی باعث تقلیل آزادی و یکپارچگی همگان می‌شود. این اندیشه کاملا از ایدئولوژی‌های جمع‌گرایانه‌ی چپ سیاسی متفاوت است، ایدئولوژی‌هایی که در آن فرد به لحاظ نظری و عملی ارزش‌زدایی، تحقیر، یا انکار میشود – اگرچه در نمای ایدئولوژیکی، که فقط برای فریب ساده‌دلان است، همواره چنین نیست. و نیز همین اندیشه باعث جداییِ راه آنارشیستهای اصیل از اقتدارگرایان چپ، راست و میانه میشود، آنانی که برای دستیابی به قدرت اقتصادی و سیاسی، و حفاظت و گسترش آن، دست به استثمار، ستم، حبس و کشتار توده‌ای می‌زنند.

از آنجایی که آنارشیستها به این درک رسیده‌اند که ایجاد جوامع آزاد تنها زمانی ممکن است که  مردم دست به خودسازماندهی آزادانه بزنند، آنان از قربانی کردن افراد و جوامع به قصد دستیابی به قدرتی که بدون شک مانع ظهور جامعه‌ی آزاد میشود ابا می‌ورزند. اما با توجه به خاستگاه‌های تقریبا مشترک جنبش آنارشیستی و چپ سوسیالیستی، و نیز نبردهای تاریخیِ اینها برای جلب یا تصاحب حمایتِ جنبش بین‌المللی کارگران از راههای مختلف، جای شگفتی نیست که در طول سده‌های نوزده و بیست، سوسیالیست‌ها اغلب جنبه‌هایی از نظریه یا کنش آنارشیستی را همچون مال خود اختیار کرده‌اند، و حتا آنارشیست‌های بیشتری جنبه‌هایی از نظریه و کنش چپی را در قالب سنتزهای مختلف آنارشیسم چپ‌گرا اختیار کرده‌اند. این در حالی است که در مبارزات جهانی برای آزادی فردی یا اجتماعی، شکست یا فریب‌کاری چپ سیاسی در عمل و در همه جا ثابت شده است. در هر جایی که چپ سیاسی در سازماندهی و تصاحب قدرت موفق عمل کرده است، در بهترین حالت دست به اصلاح نظام سرمایه‌داری زده است و در بدترین حالت استبدادهای جدیدی بنا کرده است که بسیاری از آنها دارای سیاستهای خونبار و بعضی در ابعاد نسل‌کشی بوده اند.

به این ترتیب، با فروپاشی حیرت‌آور چپ سیاسی در سطح بین‌المللی پس از سقوط اتحاد شوروی، اکنون زمان آن فرارسیده است، حتا گذشته است، که آنارشیستها هرگونه مصالحه‌ای را که با بقایای رو به زوال چپ‌گرایی داشتند دوباره ارزیابی کنند. هرگونه سودمندی که در مصالحه با چپ‌گرایی برای آنارشیستها در گذشته وجود داشته است، اکنون با کناره‌گیری فزاینده‌ی چپ حتا از موضعی که در برابر نهادهای بنیادی سرمایه‌داری گرفته بود، کار مزد دار، تولید بازاری، و حاکمیت ارزش، در حال نابودی است.