انیمیشن کوتاه پرولوگ، ساختهی (ایموجن ساتن و ریچارد ویلیامز)، نگاهی تیز به جنگ خونینی در 2400 سال پیش میان اسپارتیها و آتنیها، میاندازد.
از دید من آنارشی!، این اثر مثل آینهای است که نشان میدهد جنگ، زاییدهی ساختارهای قدرت و اطاعتی است که انسانها را به جان هم میاندازد. ویلیامز با خطوط ساده و رنگهای خاکستری و قرمز که انگار خون خشکشده را یادآوری میکنند، میدان نبرد را طوری نشان میدهد که انگار خودت آنجا ایستادهای.
هیچ قهرمانی
هیچ افتخاری؛
فقط خشونت عریانی که از دل سلسلهمراتب و فرمانروایی بیرون میآید!!
دخترکی که وسط این قتلعام تماشا میکند،
از نگاه من،
نماد روح آزادی است،
کسی که هنوز زیر بار قوانین و ساختارهای جامعه له نشده.
چشمانش،
که به کشتار خیره ماندهاند،
انگار میپرسند:
چرا آدمها برای چیزی که بهشان تحمیل شده همدیگر را نابود میکنند؟
پرولوگ، با تصاویر روان و بیتکلفش
تو را مجبور میکند به ریشهی جنگ فکر کنی:
سیستمی که قدرت را دست عدهای معدود نگه میدارد و بقیه را قربانی میکند.
این انیمیشن نشان میدهد که جنگ
نه از نیاز انسان، بلکه از طمع کسانی میآید
که میخواهند همهچیز را کنترل کنند.
پرولوگ، که ویلیامز میگفت بهترین کارش است!(که واقعا هم هست)
فقط یک داستان نیست؛
دعوتی است به زیر سوال بردن هر نوع سلطه. صحنهی آخر
جایی که دخترک سمت زنی مسنتر میدود،
نشان میدهد که شاید هنوز امیدی هست،
امید به جهانی که آدمها به جای جنگیدن برای قدرت؛ کنار هم بایستند.
شاید از دیدگاه یک آنارشی و آزادیخواه،
این اثر میگوید که برای پایان دادن به این چرخهی خون باید ساختارهای قدرت را کنار بزنیم و سکوت خود همان نیروی محرک قدرت است!
پرولوگ با عمق و سادگیاش،
تو را به فکر وامیدارد که شاید بتوانیم جهانی بسازیم که در آن
به جای شمشیر،
همبستگی و آزادی
حرف اول را بزنند..
و این شاید یک آرزو نباشد
یک توهم نباشد
یک خیال نباشد
بلکه یک هدف است و باور
باوری به خود و آن هدف والا:
آزاد بودن آزادی!
