- حرفهای درگوشی – مجموعهای آنارکوفمینیستی
*****
با انتشار زیر سنگفرش، ستارۀ تاریک مجموعهای از جزوات موقعیتگرایانه را که همراه انتشارات شورشی تجدیدچاپ کرده بود، در قالب یک کتاب گرد هم آورد. حال مفتخریم که میتوانیم که دومین مجموعۀ خود را منتشر کنیم که در آن جزوههای فمینیستی و آنارکوفمینیستی را که با انتشارات شورشی تجدیدچاپ کردیم، گردآوری کردهایم. تمایل داریم از این فرصت برای تصریح این مطلب استفاده کنیم که ما همچنان باور داریم که جزوات نقش مهمی در انتشار ایدههای آنارشیستی دارند و امیدواریم که بتوانیم به تألیف جزوات ادامه دهیم، همچنین گروههای دیگر را به انجام این کار تشویق و از آنها حمایت میکنیم. با این حال به عنوان گروهی از افرادی که تجربهی قابلتوجهی در عرصۀ انتشار/فروش کتابهای رادیکال و تجاری داریم، تصمیم ما مبنی بر گردآوری این مجموعهها واضحاً عملگرایانه است. ما سالها زمان صرف پیگیری انتشار جزوات، مقالات و غیره کردیم و تمایل داریم آنها را تا جای ممکن در دسترس همگان قرار دهیم. در حالی که کتابخانهها تمایل دارند کتابها را در قفسههای تخصصی نگه دارند، که دسترسی به آنها برای «مردم عادی» دشوار است، بعید است که جزوات را آرشیو کنند. تمام جزواتی در این مجموعه تجدیدچاپ شدهاند، زمانی به سهولت در کتابفروشیهای محلی که در فضایی دوستانه کتابهای رادیکال عرضه میکنند یا به شکل گستردهتر با سفارش آنلاین از نشرهای رادیکال، در دسترس بودهاند و دست به دست میشدهاند. متأسفانه با کاهش کتابفروشیها/فضاهای رادیکال، توقف کار نشرها و تقویت روزافزون کتابفروشیهای تجاری که هدف اصلیشان کسب درآمد است، این روزنهها کمتر و کمتر میشوند و شانس قرارگیری یک کتاب در فضای تجاری بیشتر از شانس یک جزوه در این حوزه است.
هرچند میدانیم که این ایراد به ما وارد میشود که «چرا باید جزوات قدیمی را تجدیدچاپ کنیم؟»، تردیدی نداریم که این جزوات اهمیتی تاریخی و ادامهدار دارند. البته دلیلی نمیبینیم که برای تلاش در جهت حفظ و انتقال آثار کلیدی به رفقای جوانتر/جدیدتر عذر بخواهیم. با وجود این که آنارشیسم مد میشود و از مد میافتد، سپردن این وظیفه به نشرهای تجاری بیمسئولیتی زنندهای به نظر میرسد. به عنوان کسانی که روزی در نمایشگاه کتاب آنارشیستی مشارکت کردند و به شکل مرتب از آن بازدید میکنند، دفعاتی که با پرسشِ «آیا چیزی دربارۀ آنارکوفمینیسم دارید؟» مواجه شدهایم، تجدیدچاپ این جزوهها را توجیه میکند. بدیهی است که امیدواریم که تجدیدچاپ این این جزوات بحث دربارۀ آنارکوفمینیسم را رونق ببخشد و مسائل مطرحشده در این حوزه را به گوش افراد بیشتری برساند. نخستین جزوهای که ستارۀ تاریک تجدیدچاپ کرد استبداد بیساختاری بود که همراه استبدادِ استبداد چاپ شد. این دو که نخست به شکل دو جزوۀ جدا از هم تجدیدچاپ شده بودند، باهم تحت عنوان گرهگشایی: فمینیسم، آنارشیسم و سازمان (چاپ مشترک با انتشارات شورشی) مجدداً چاپ شدند. در آن زمان بیشتر اعضای ستارۀ تاریک گردانندگان کلکتیو کتابفروشی بودند و با مشکلات متعددی که کلکتیوها و گروههای کوچک دیگر نیز با آن دست به گریبان بودند، دست و پنجه نرم میکردند. استبداد بیساختاری، اگرچه از جنبش رهاییبخشی زنان و دورۀ آگاهیبخشی مرتبط با آن سرچشمه گرفته است (و باید تأکید کنیم که هیچ تمایلی به نسبت دادن این اثر به آنارشیسم نداریم)، فوراً بهعنوان موضوعی مرتبط به ما، به عنوان گروهی که در تلاش برای تدوین روشهای غیرسلسلهمراتبی برای کار هستیم، و به طور گستردهتر، مرتبط به بسیاری از گروههای لیبرتارین در سراسر کشور، مطرح شد. ما آن را هم به عنوان سندی برای بحث در میان آن گروهها و هم به عنوان جزوهای مستقل تجدیدچاپ کردیم. برای اشاره به تداوم اهمیت این جزوه، به متن زیر توجه کنید:
«افراد بسیار و مختلفی که کنشهایی در ارتباط با بریگاد خشمگین را انجام میدادند، چندان با مخفیکاری راحت نبودند، چرا که این رویکرد زمانی که از یک حرکت تودهای ناشی نشود، به طور اجتنابناپذیری نخبهگرایانه میشود. از نقطهنظر کنونی این امر اجتنابناپذیر به نظر میرسد. یکی از مهمترین متون آن زمان استبداد بیساختاری بود که نشان داد چگونه رهبریهای غیررسمی به شکل خاصی غیردموکراتیک هستند و این متن اکنون همچنان موضوعیت دارد، زمانی که ایدئولوگهای اینترنتی پتانسیلهای دموکراتیک آن را با گزافگوییهای همهجانبۀ خود تحریف میکنند.» (تأکید از ماست) جان بارکر، نقدی بر کتاب آنارشی در بریتانیا نوشتۀ تام وگ (ترنسگرشن، شمارۀ 4)
«مایلم برخی از نکات در مورد ساختارها را بررسی کنم. در برخی حوزههای خاص، مانند زمانی که برای سازماندهی اقدامات فعالیت میکنیم، چنین ساختاری (غیرمتمرکز و غیرسلسلهمراتبی) از نظر نداشتن رهبران برای تجمعات و موارد مشابه مفید است، اما از نظر سازماندهی اینگونه نیست. قطعاً توصیه میکنم (اگر هنوز نخواندهاید) استبداد بیساختاری را در کتاب گرهگشایی مطالعه کنید.
در عمل، این نوع جنبش که از آن حمایت میکنید، به تسلط رهبرانی غیررسمی درمیآید که از نبود ساختار سود میبرند (ساختاری که میتوانست آنها را ساکت کند و افراد مردد و کسانی را که اعتماد به نفس کافی برای بیان ایدههای خود ندارند، بیشتر در مرکز توجه قرار دهد). چنین گروههایی از مشارکت اکثر افراد طبقۀ کارگر جلوگیری میکنند، چرا که بهطور کلی نمایانگر آن دسته از کلیشههای دوستی هستند که معمولاً در میان حلقههای دوستی طبقه متوسطی و بالاخص خارج از اساس جلسات/کنشهای گروهی وجود دارد…» عضوی از اِی.اف در پاسخ به نامهای در شمارۀ 51 مجلۀ اُرگنایز
در آن زمان معتقد بودیم و هنوز هم بر این باور هستیم که مسائل مطرحشده در گرهگشایی متونی کلیدی برای آنارشیستها در درک کنش سازمانی است. (همچنین مطالعۀ شوراهای کارگری، قدم بعدی معدنچیان و تجارب اسپانیا را توصیه میکنیم). جزواتی که گرهگشایی را تشکیل دادند تأثیری مستقیم بر ما داشتند. این جزوات به مشکلاتی میپردازند که ما به شکل هرروزه با آنها دست به گریبان هستیم. رویاهای شبانۀ ما مبنی بر تصرف ابزار تولید توسط اتحادیههای آنارکوسندیکالیست، ظهور شوراهای کارگری، تصاحب خانهها توسط اجارهنشینان و غیره در برابر واقعیت هرروزۀ تلاش برای ادارۀ یک کتابفروشی رنگ باخت.
مسائلی که این جزوهها مطرح کردند و بازتابشان در بخشهایی از جنبشهای رادیکال آن دوره، نشان میدهند که حوزۀ مشخصی از امکان گفتوگو میان گفتمان برخی شاخههای جنبش رهاییبخشی زنان و جنبش آنارشیستی وجود داشته است؛ دیدگاهی که کتی لوین بهصراحت بیان میکند:
«مانند خودارضایی، آنارشیسم چیزی است که به شکلی غیرمنطقی و بیچونوچرا به ما آموختهاند از آن بترسیم، زیرا ترس نداشتن از آن ممکن است ما را به کنجکاوی، یادگیری و حتی علاقهمند شدن به آن سوق دهد. برای هرکسی که حتی یکبار این احتمال را در نظر گرفته که خودارضایی میتواند مفید باشد نه این که لزوماً به دیوانگی بیانجامد، مطالعۀ آنارشیسم شدیداً توصیه میشود ــ از اکنون تا دوران مارکس، زمانی که باکونین رادیکالترین همآورد سوسیالیست او بود…»
گرایش، تمایل یا هرچه که بخواهید آن را بنامید، شروع به ظهور کرد و در نهایت خود را به عنوان آنارکوفمینیسم تعریف کرد. صادقانه نخواهد بود اگر ادعا کنیم که جنبش آنارشیسم با آغوش باز آنارکوفمینیسم را پذیرفت: به گزارش زیر از شمارۀ ۵ مجلۀ زیرو (فوریه/مارس ۱۹۷۸) توجه کنید:
«کنفرانس آنارشیستهای لیبرتارین جنوب شرقی و لندن، که اولین کنفرانس از زمان برگزاری کنفرانس وارویکِ سه سال پیش بود، در تاریخ ۲۷، ۲۸ و ۲۹ ژانویه در دانشگاه اسکس برگزار شد. این کنفرانس که با محوریت سیاست و ارتباطات جنسی سازماندهی شده بود، حدود ۱۵۰ نفر را به خود جذب کرد. امیدواریم که این رویداد نقطه عطفی در تاریخ جنبش آنارشیستی باشد.
شب جمعه جلسهای برای برنامهریزی برگزار شد تا کارگاهها و جزئیات دیگر کنفرانس نهایی شود. از بحث بر سر کارگاههای از پیش تعیینشدۀ مختص زنان و مردان، مشخص بود که بحث دربارۀ مسئلۀ سیاست جنسی احتمالاً کل آخر هفته را تحت تأثیر قرار خواهد داد. این موضوع زمانی تحقق یافت که کارگاهها آغاز شدند؛ کارگاههایی که به سیاست جنسی مربوط نبودند، به ندرت فراتر از درگیریهای خصمانه دربارۀ جنسیتزدگی پیش رفتند، در حالی که زمان کارگاههای مربوط به سیاست جنسی به ناچار به بحث دربارۀ اتفاقاتی که در خود کنفرانس رخ میداد، اختصاص یافت.
کارگاه زنان با بحثی منسجم و مفید آغاز شد که در آن تلاش کردیم پیوندهای بین درک ما از آنارشیسم و درک ما از فمینیسم را روشن کنیم. در کل، بر ضرورت وجود جنبشی خودآئین برای زنان و توسعۀ فمینیسم در متن جنبش آنارشیستی توافق داشتیم. برخی از مردان حاضر در کنفرانس هیچ همدلیای با بحثهای مطرحشده نشان نمیدادند؛ آنها هیچ نشانهای از جنسیتزدگی در جنبش آنارشیستی نمیدیدند و اهمیت کمی برای ستم پدرسالارانه قائل بودند. در طول کنفرانس، زنان گاهی اوقات تحقیر شده و حتی مورد اهانت قرار میگرفتند و ایدههایشان اغلب کمارزش جلوه داده میشد ــ آن هم توسط مردانی که ادعا میکردند اظهارات ما دربارۀ جنسیتزدگی ’به آنها برخورده است‘…
برخی از ما با احساس افسردگی کنفرانس را ترک کردیم، هرچند برخی دیگر آنچه را که رخ داد بیشتر سازنده یافتند. در نهایت این کنفرانس جایی بود که سیاستهای فمینیستی و همجنسگرایانه با خشم و زیبایی سر بلند کردند و از کنار رفتن امتناع ورزیدند. کنفرانس اسکس میتوانست اولین گردهمایی از سیاست آنارشیستی جدید با آگاهی از مسائل جنسی و جنسیتی باشد، اما به جای آن، ما را مصمم کرد که این کنفرانس آخرین نمونه از سبک قدیمی برگزاری کنفرانس باشد. جنبش آنارشیستی تا زمانی که با ستم مردان بر زنان روبرو نشود، قادر به دستیابی به هیچ دستاوردی نخواهد بود…»
تمایل نداریم بر واکنش بخشهایی از جنبش آنارشیستی نسبت به آنارکوفمینیسم تمرکز کنیم، بلکه صرفاً میخواهیم بهعنوان آنارشیست به خود یادآوری کنیم که به گونهای شایسته پذیرای چالشهای جدید نبودهایم. با نگاهی به گذشته، میبینیم برخی از ایدههای آنارکوفمینیسم بهطور منسجمی در چارچوب ایدههای رایج آن زمان جای میگرفتند. شعار «شخصی سیاسیست» را میتوان در این سخن برتون که گفت: «مارکس از دگرگونی جهان گفت؛ رمبو از تغییر زندگی…»، در مطالبۀ موقعیتگرایانه برا انقلاب در زندگی روزمره و در سنت بهمراتب عادیتر و ملموسترِ «چرا همیشه ما باید چای درست کنیم و تایپ کنیم؟» یافت.
خوشبختانه، انتشارات آنارکوفمینیستی خرس سیاه شش جزوه منتشر کرد که مجموعۀ اولیۀ حرفهای درگوشی را تشکیل میدادند. مایلیم از این فرصت استفاده کرده و به تعهد آنها به پروژۀ انتشاراتیشان ادای احترام کنیم؛ پروژهای که بدون آن ایدههای آنارکوفمینیستی هرگز نمیتوانستند چنین تأثیری داشته باشند. این جزوات نه تنها دیدی کلی از آنارکوفمینیسم ارائه میدهند، بلکه شرحی عالی و روشن از جنبش رهاییبخشی زنان و آنارشیسم را در اختیار ما قرار میدهند.
همانطور که پگی کُرنگر در آنارشیسم: پیوندی فمینیستی میگوید:
«جنبش معاصر زنان و تحلیل فمینیستی رادیکال از جامعه چیزهای زیادی به تفکر لیبرتارین اضافه کرده است. در واقع اعتقاد من بر این است که فمینیستها برای سالها به طور ناخودآگاه به لحاظ نظری و عملی آنارشیست بودهاند. حال ما نیاز داریم که به طور آگاهانه ارتباطات بین آنارشیسم و فمینیسم را درک کنیم و از این چارچوب برای افکار و کنشهایمان استفاده کنیم.»
در یادداشتی بر حرفهای درگوشی که در زمستان 1985 در مجلۀ فمینیست آنارشیست میخوانیم که: «امیدوارم این سرجستار الهامبخش شما برای مطالعۀ این مجموعه و پیشروی باشد. از دهۀ هفتاد چه بر سر نوشتههای آنارکوفمینیستی آماده است؟»
مفتخریم به ارائۀ این مجموعه که با بازنگری گذشته درصدد این است که نه تنها مجموعهای از متون کلیدی گذشته را جمعآوری کند، بلکه الهامبخش بحثها و گفتوگوهای آینده باشد.
کلکتیو ستارۀ تاریک
