به تاریخ جنبش ها و جریانات سیاسی جهان که بنگریم ، آنچه خواهیم دید فاصله های بسیار میان ادعا و عمل است. در تاریخ همواره با واژگانی چون آزادی و عدالت بسیار بازی ها شده است ، شاهان و فراعنه و سلاطین برای هر جنگ مردم را با همین واژه ها فریب میدادند و وعده های پوچ ارائه میکردند ، بسیار کسان وعده بهشت روی زمین دادند و آنچه ساختند جهنمی بود چون نظم های پیش از خودشان. به تاریخ ۲۰۰ سال اخیر که برسیم میبینیم فاشیست ها و لیبرال ها و نئولیبرال ها و مشروطه خواهان و مارکسیست ها همه از آزادی و عدالت برای توده ها گفته اند و وعده رهایی داده اند اما همه در دو چیز مشترک بودند ” دولت ” و ” دروغگویی “.
در میان چپ های دولتگرا از سوسیال دموکراتها تا مارکسیست ها ( و شاخه های مارکسیسم از جمله مائوئیسم و غیره ) همگان وعده دموکراسی و برابری و آزادی بیان دادند اما همینکه خرشان از پل گذشت مشغول سرکوب و کشتار رفیقان دیروز و رقیبان امروز شدند ( مخصوصا کشتار آنارشیست ها ) .
از لنین و تروتسکی که در ۱۹۲۱ به آنارشیست های اوکراینی یورش بردند تا استالینیست های جنگ داخلی اسپانیا که وحشیانه آنارشیست ها را قتل عام کردند و راه پیروزی فاشیسم را هموار کردند تا مائو که در چین با کارزار ” یکصد گل ” ابتدا مخالفان را با وعده آزادی بیان فریب داد تا پس از شناسایی کمر به حذفشان ببندد.
اما در میان این تاریخ سراسر نیرنگ و دروغگویی آنها که نه وعده های دروغ دادند و نه سر خم کردند آنارشیست ها بودند و هستند و خواهند ماند ، آنانکه در سرزمین های آزادی واقعا آزادی بیان را گرامی داشتند همان ماخنوئیست ها بودند ، آنانکه در اسپانیای انقلابی اجازه فعالیت آزاد سازمانی و نظامی و بیانی به دیگران دادند همان آنارشیست ها بودند و دسته دوروتی.
آنانکه هرجا جنگی علیه ستمگران بود قهرمانانه نبرد کردند و جان دادند از اسپانیا و روسیه تا روژاوا آنارشیست ها بودند.
آنارشیست هایی که نه ارباب دارند و نه ارباب میشوند ، آری در ستایش اخلاق انقلابی آنارشیست ها و پرهیزشان از دروغگویی و ریاکاری نه تنها باید نوشت بلکه باید از اینها چگونه زیستن را و چگونه آزاد بودن را یاد گرفت.
به قول نیچه : « آنکه به جنگ هیولا میرود باید مراقب باشد خود هیولا نگردد. »
یک آزادیخواه
